شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ
ترانهای در راه
شعری امید بخش که روزی زیر لب خواندم و در همان حال سروده شد
دست در گردن هم تا هجوم اشعار
از رکود دیروز تا عروج اعصار
دست در گردن هم تا طلوع خورشید
از کویر خواهش تا ستیغ توحید
@@@
ما کبوتر بودیم یا که چون نیلوفر
راهی جاده نور یا خفته در بستر
ما صنوبر بودیم یا که چون ماهیها
همدم باد شمال یا اسیر دریا
@@@
دیدگان بر دریا پاها در صحرا
دستها تا خورشید در پی فرداها
گوش بر دل تا کی در زند باد صبا
نقش غم را شسته برهاند دل را
@@@
بس کن این همهمه را بشکن این آینه را
باز کن پنجره را پاره کن فاصله را
1379 یا 1380
۹۴/۱۲/۰۱
جای دل تو این مصرع خالی بود.