به نامِ خُدا / پرنویسا

پرنویسا: وبلاگ پروین شیرِبیشه

به نامِ خُدا / پرنویسا

پرنویسا: وبلاگ پروین شیرِبیشه

به نامِ خُدا / پرنویسا

به وبلاگ پرنویسا خوش آمدید
هر نوشته‌ای برای خواندن متولد می‌شود

«نوشتن» کسب و کارِ من است!
در این وبلاگ،
نمونه‌هایی از ثبت اندیشه‌ و احساسم را
بیشتر به صورت «درباره‌نویسی» و «شعر» بیان می‌کنم.

سپاسگزارم که آنها را با ذکر نام این وبلاگ با خوانندگان دیگر به اشتراک می‌گذارید

۹ مطلب در اسفند ۱۳۹۴ ثبت شده است

سه شنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۴، ۰۲:۳۹ ق.ظ

درباره‌ی فیلم «کارآگاه»، ساخته: جوزف ل. منکه ویتس

«کارآگاه» یا «ردّ پای کسی را گرفتن» (Sleuth)

ساخته: جوزف ل. منکه ویتس (Joseph L. Mankiewicz)، محصول 1972 انگلستان

به نمایش درآمده در سینما چهار، 91/9/17     

خلاصه فیلم: یک نویسنده‌ی داستان‌های جنایی، آرایشگری را که عاشق همسرش شده، برای گفتگو به خانه‌ی خود در میان جنگل دعوت می‌کند و به او پیشنهاد می‌دهد پیش از ازدواج با همسرش، جواهرات او را که به مبلغ بسیار بالایی بیمه شده با همدستی هم بدزدند. اما برنامه به درستی پیش نمی‌رود و یک قتل اتفاق می‌افتد...

فیلم «کارآگاه» با فضای نمایش‌گونه­‌ی خاص و پر از رمزگانی که دارد، هم از نظر تفسیری، و هم از نظر نقدی بسیار قابل بررسی است. این نوشته­‌ی کوتاه می‌کوشد سه وجه برجسته و مهم اثر را برشمرده و اثر را از آن جهت مورد بررسی و تفسیر قرار دهد. 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۰۲:۳۹
پروین شیربیشه

«خاکستر و خون» (Ashes and Blood)

ساخته: فانی آردانت(Fanny Ardant محصول 2009 فرانسه و رومانی

به نمایش درآمده در سینما چهار، 91/9/24     

خلاصه فیلم: جودیت که سال‌ها پیش از خانواده‌اش در رومانی جدا شده و به تازگی شوهرش کشته شده، به همراه دو پسر و دخترش در فرانسه زندگی می‌کند. تا اینکه نامه‌ای مبنی بر دعوت او و خانواده‌اش برای مراسم عروسی دریافت می‌کند و به همراه فرزندانش به روستای پدری بازمی‌گردد. خاندان‌های این روستا با آداب و رسوم خاصی زندگی می‌کنند و احترام به رسوم‌شان را از هر چیز مهم‌تر می‌دانند. آنها با جودیت، فرزند ناخلف خانواده رفتار مناسبی ندارند ...

 

داستان فیلم درباره­‌ی زنی است که تک‌تک عناصر زندگیش به گونه­‌ی خاصی با او در تعارض هستند، به‌طوری‌که سرنوشت او را به پایانی اندوهناک می‌کشانند. عشق و تصمیم او برای ازدواج با مردی که او را دوست دارد، با پذیرش دروغین پدرش و همزمان طرد او از خانواده و زادگاهش محکوم می‌شود. محکومیتی که با کشته شدن شوهر از سوی آنها چهره­‌ی علنی به خود می‌گیرد.

این زن که مرارت‌ها و رنج‌های زندگی بدون همسر را تحمل می‌کند، سه فرزند نوجوان دارد که باید از آنها سرپرستی و مراقبت کند. در صحنه‌ای از فیلم زن با شکستن شیشه‌ مقداری از اندوهِ فرونهفته‌ی خود را بیرون می‌ریزد، و سپس با تعویض و ترمیم آن، حسّ همدردی  و شفقتش را نسبت به خود ارضاء می‌کند و گویی با این کار سعی می‌کند بر زخم‌های خویش مرهمی بگذارد و آنها را التیام ‌بخشد. این شکستن و درعین‌حال تعمیر شیشه، نمودی است از وضعیت دشواری که او در آن قرار گرفته و برون شُدی از آن نمی‌یابد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۲۴
پروین شیربیشه
چهارشنبه, ۱۲ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۴ ق.ظ

تفاوت دراماتورژی، دراماتولوژی و دِرماتولوژی

معنای دو اصطلاح «دراماتورژی» و «دراماتولوژی» به درام برمی‌گردد. ریشه‌ی «drama» در هر دو واژه‌ی dramaturgy و dramatology وجود دارد. اما هر یک از این واژه‌ها در حوزه‌ی خاصّی از هنر، علم و معرفت بشری، و به معنای متفاوتی به‌کار می‌رود:

واژه‌ی «دراماتورژی» (dramaturgy) در تئاتر و مطالعات تئاتر، به هنر یا فنّ نگارش، پردازش و ساخت اثر نمایشی و بازنمایی تئاتری (نمایشی، در خور تماشا) گفته می‌شود. معادل «نمایش‌پردازی» نیز برای این واژه مناسب به نظر می‌رسد.

The art or technique of dramatic composition and theatrical representation

واژه‌ی «دراماتولوژی» (dramatology) در روان‌درمانی و روان‌پزشکی، به عمل دیدن همه‌ی نشانه‌ها به عنوان ارتباط‌‌هایی معتبر اطلاق می‌شود. این نشانه‌ها عبارتند از: واژه‌ها، وضع و حالت فرد هنگام ایستادن یا نشستن (طرز قرارگیری در جایی)، لحن و درجه صدا، و حرکات صورت و سایر اعضاء. 

The practice of viewing all symptoms as valid communications, including words, posture, tone of voice, and movements of the face and limbs 

در موارد استعمال این دو واژه در زبان فارسی گاهی مشاهده می‌شود بی‌توجه به تفاوت کاربرد و معنای آنها، یکی به جای دیگری به‌کار رفته است. درحالی‌که پسوند «logy» در واژه‌ی دراماتولوژی، خود بیانگر این است که این واژه به نوعی مطالعه و بررسی اشاره دارد. ولی واژه‌ی «دراماتورژی» در اصل از ریشه‌ی یونانی «دراماتوروگیا» به معنی یک ترکیب نمایشی یا کنش نمایشی استخراج شده است.

برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد دراماتورژی می‌توانید به دو نشانی زیر مراجعه کنید:

https://en.wikipedia.org/wiki/Dramaturgy   

https://fa.wikipedia.org/wiki/نمایش‌پردازی

برای مطالعه در مورد معنای اصطلاح دراماتولوژی می‌توانید به نشانی زیر مراجعه کنید: 

https://en.wiktionary.org/wiki/dramatology

اما آنچه در مورد این دو واژه اهمیت دارد، نقش دراما، نمایش و به عبارتی نمود یا بازنمود در هر دو است. درام یا نمایش، اساساً یک کنش  نمایشیِ ساختگی تماشایی است که درست به‌خاطر همین نمایشی‌بودنش، با یک کنش مستند و واقعی تفاوت دارد و در خورِ تماشا است.

در یک بررسی روان‌درمانی نیز، حرکات، لحن و واژه‌هایی که فردِ مورد بررسی از خود بروز می‌دهد، در حقیقیت نشانه‌هایی هستند که وضعیت روانی او را نشان یا نمایش می‌دهند. از این نظر شاید بتوان دراماتولوژی را به «علم بررسی نمودهای روانی» تعریف کرد. روان‌درمانگر در این نوع بررسی، به‌صورت آگاهانه به تماشای دقیق نمایش یا تظاهرات روانی فرد می‌پردازد.

اما شاید درامی که در هر دو اصطلاح و در هر دو حوزه به آن اشاره می‌شود، ماهیتی متفاوت داشته باشد. در یک درام یا تئاتر، نمایش آگاهانه ارائه می‌شود. اما انسانی که وضعیت روانی‌اش در حالِ بررسی است، به‌طورناخودآگاه در حال بروز نمودهایی روانی از خود است که برای روان‌درمان‌گر گویا و قابل‌تفسیر است.

@@@

اما مطلب جالب دیگر اینکه: هنوز خلط معنا، کاربرد و حوزه‌ی استعمالِ دو اصطلاح یاد شده در میان کاربران فارسی حل نشده، که واژه‌ی سومی به این میان افزوده می‌شود. این واژه با املاء مشابه آنها عبارت است از: «دِرماتولوژی» (dermatology).

واژه‌ی «دِرماتولوژی» (dermatology) شاخه‌ای در پزشکی، به نام پوست‌شناسی یا علم مطالعه‌ی امراض پوستی است که با پوست، ناخن‌ها، مو، بیماری‌های آنها، و درمان آن سروکار دارد. «دِرما» (derma) به معنی پوست و زیر آن (جلد اصلی) است. 

The branch of medicine dealing with the skin, nails, hair and its diseases

برای مطالعه‌ی بیشتر در مورد دِرماتولوژی می‌توانید به نشانی زیر مراجعه کنید:

https://en.wikipedia.org/wiki/Dermatology

با جستجوی ساده‌ای در اینترنت، با موارد فراوانی روبرو می‌شویم که کاربرِ فارسی‌زبان بی‌توجه به تفاوت معنا و کاربرد، و تفاوت املائی آشکار، ترجیحاً بیشتر از «دراماتولوژی» به جای دو واژه‌ی دیگر استفاده می‌کنند؛ درحالی‌که این اصطلاح در حوزه‌ی معنایی تخصصی خودش، یعنی روان‌درمانی، کمتر به عموم کاربران فارسی‌زبان معرفی شده است! شاید این استعمال اشتباه واژه، خود به عنوان نشانه و سمپتومی در علم dramatology قابل بررسی و تفسیر باشد!      

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۴
پروین شیربیشه
يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۰۵:۴۶ ب.ظ

سه نکته‌ی ساده درباره‌ی بهتر نوشتن

      1.  نوشتن جمله‌های کوتاه و مستقل تاجای ممکن

جمله‌ها باید کوتاه و مستقل باشند. جمله‌های کوتاه و مستقلی که به‌طور متوالی و با نظم منطقی پشت سرِ هم می‌آیند، بسیار بیشتر از جمله‌های بلند معجزه می‌کنند. زیرا مخاطب را با خود بهتر همراه می‌کنند و به دریافت و فهم کمک بیشتری می‌رسانند.

2.  توجه به استقلال معنایی و هدفی

هر جمله و در مجموع هر بند (پاراگراف) باید استقلال معنایی و هدفی داشته باشد. مگر اینکه شامل چند مطلب مرتبط به هم، یا نتیجه‌گیری مطالب مرتبط با هم باشد.

3.  حجم مناسب

هر بند (پاراگراف) باید حجم مناسبی برای خوانش توسط مخاطب و توجه ذهنی او داشته باشد تا او بتواند مطالب ارائه شده در آن بند را به‌راحتی دنبال کند و ارتباط آنها را با هم دریابد.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۱۷:۴۶
پروین شیربیشه

ساده‌نویسی مزایای فراوانی برای نویسنده دارد. مزایایی درونی، شناختی و اخلاقی! ساده‌نویسی در خودشناسی، سخن‌شناسی، انسان‌شناسی و شناسی‌های زیاد دیگری به‌کارمی‌آید. مثلاً به تو کمک می‌کند صدق در سخن را پیدا کنی و به آن برسی. اول در سخنِ خودت! گاهی جمله یا بندی را می‌نویسی. سپس آن را با خودت بازخوانی می­‌کنی. گرچه خودت لحظاتی پیش نوشتی، و می‌دانی این جمله دارد چه می‌گوید یا چه می‌خواهد بگوید، اما تعجّب می‌کنی از اینکه چرا این‌گونه منظورت را بیان کرده­‌ای؟! چرا دقیق و درست بیان نشده؟ در جایی‌که نیازی به ابهام نیست، چرا مبهم‌گویی کرده­‌ای؟ سعی می‌کنی دوباره همان بند را بنویسی. این بار به سمت وضوح بیشتری حرکت می‌­کنی. با خودت عهد می‌­بندی طوری بنویسی که هر کلمه و هر جمله، دست‌کم مساوی و مترادف با خودش باشد و به خودش ارجاع بدهد. به عبارت دیگر، در گام اول آنچه می‌خواهی بگویی، باید دست‌کم برای خودت روشن باشد. بعد بسته به نوع نوشته‌ات می‌توانی به آن سبک مناسبی ببخشی.  

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۳۵
پروین شیربیشه
چهارشنبه, ۵ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۴۱ ق.ظ

درس‌هایی از ویرایش‌گری برای نوشتن (بخش سوم)

... گاهی نوشته­های خودت را ویرایش می­‌کنی، گاهی نوشته­‌های دیگران را. گرچه ویرایش، ویرایش است؛ اما در ویرایش نوشته‌­های دیگران، تو تازه متوجه ویژگی‌ها و عیوب سبکِ نگارش خودت می‌شوی. همان قالب‌­ها یا طرز سخن گفتن معمولت که آنقدر برایت عادی شده که متوجه اشکالاتش نیستی، هنگام خوانش نوشته‌های دیگران برایت برجسته می‌­شود. از این نظر آنچه در ویرایش رخ می­‌دهد، مانند حقیقتی است که حکیمان در روان‌شناسی و اخلاق نیز دائم به ما یادآور می‌شوند. اینکه همان عیب یا ضعف روانی و اخلاقی که در طرف مقابل مشاهده می‌کنیم، آزارمان می‌­دهد و از آن شکایت می‌­کنیم، دقیقاً به همان موردی اشاره دارد که خودمان به نوعی با آن درگیر هستیم. فقط دیگری مانند یک آینه آن را به چشم ما می‌آورد و ما را متوجه آن می­‌کند تا یک جا و یک زمان به آن بپردازیم و برطرفش کنیم.

ادامه دارد ...  

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۴۱
پروین شیربیشه
سه شنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۲۹ ق.ظ

درس‌هایی از ویرایش‌گری برای نوشتن (بخش دوم)

... البته این اتفاق خوب، این عزم جزم شدن برای ساده و درست‌نویسی، علاوه‌بر ویرایش، جاهای دیگری نیز ممکن است رخ دهد. مثلاً زمانی­‌که یک نوشته‌­ی خوب می‌خوانی. نوشته‌‌ای که به ویرایش چندانی (چه افزودن، چه کاستن و چه تصحیح و تغییر) نیاز ندارد! زمانی‌که کار دشوار و پر زحمتِ خواندنِ نوشته‌های پیشا-ویراسته، و ویرایش نوشته­‌هایی به قلم‌های متفاوت را انجام داده باشی، چنین متنی به‌راحتی قابل‌تشخیص است. وقتی چند خط از آن را می‌خوانی، بوی خوب وضوح و صراحت متن به مشام جانت می‌‌رسد! شاید اینجا فقط در نقش یک خواننده به متن بپردازی، اما نویسنده را به خاطر بی‌نیازی متن نگارش شده‌­اش به ویرایش، در دل تحسین می­‌کنی.

خواننده­‌ی ویراستار همان‌زمان دوست دارد خودش دست به قلم شود و چیزی بنویسد. فرقی نمی‌کند چه چیزی! و در چه گونه‌­ای! حتی دوست دارد نامه­‌ای بنویسد و از نویسنده­‌ی متن خوبی که چند دقیقه پیش مشغول خواندنش بود، صمیمانه تشکر کند و بگوید از طرز نوشتنش چه چیزهای زیادی آموخته است!

ادامه دارد ...                     

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۲۹
پروین شیربیشه
دوشنبه, ۳ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۰۱ ق.ظ

درس‌هایی از ویرایش‌گری برای نوشتن (بخش اول)

وقتی کار ویرایش را بنا به دلیلی شروع می­‌کنی، با دقت زیادی که این کار از تو می‌طلبد و توجه ذهنی شدیدی که نسبت به حروف، کلمات و علامت‌­­ها پیدا می­‌کنی، کم‌کم احساس می­‌کنی داری وسواس پیدا می­‌کنی! این حالت سخت است، بد است، مثل بیماری یا یک جور بیمار شدن است. اما فواید زیادی هم دارد. اکنون می‌خواهم درباره­‌ی یک فایده­‌ی بزرگ کارِ ویرایش برای کارِ«نوشتن» سخن بگویم، و تجربه و دریافتم را با شما به اشتراک بگذارم.

وقتی ویرایش می­‌کنی، از زاویه‌­ی یک خواننده که هم­‌زمان خودش دوست دارد دست به قلم یا کی‌­بُرد شود و بنویسد، پُر از انگیزه برای چگونه نوشتن می‌­شوی. می‌خواهی فُرم و صورت نوشتنت را تغییر دهی. می‌خواهی درست بنویسی. واضح بگویی. کوتاه و ساده و رسا. مخصوصاً در مورد درست‌­نویسی‌ها و رعایت الگوهای نگارشی. مثلاً وقتی قرار است برای جایی مقاله‌ای بنویسی. می‌خواهی متعهدانه و با‌مسئولیت بنویسی، و به‌عبارتی حرف بزنی. چون احساس می‌کنی دست‌کم یکی مثل خودت قرار است نوشته­‌ی تو را بخواند و ویرایش کند. پس اولین و مهم‌ترین نکته این است که نوشته­‌ی تو برای او قابل‌خواندن و قابل‌درک باشد. با تعهد و مسئولیت می‌نویسی تا ویرایش بعد از نگارش تو، به حداقل برسد. علاوه‌بر ویراستار نوشته، خواننده‌ها را هم ملاحظه می‌­کنی. آنها محکوم نیستند جملات طولانی تو را دنبال کنند و برای ندانستن معنای کلمات مهجور و دشواری که تو بدون دلیل خاصّی به کار برده‌­ای یا توضیحی درباره‌ی آنها نداده­‌ای، از خواندن دلزده شوند.    

آنچه از تجربه­‌ی ویرایش برای نوشتن می­‌آموزی، شبیه این جمله­‌ی سعدی به نقل از لقمان حکیم است: «ادب از که آموختی؟ از بی‌­ادبان!» البته باید دید، آنچه در‌خصوص نوشتار در فرایند ویرایش­ متن، برای ویراستار آموخته و به ذهن او دوخته می­‌شود، چگونه در نوشتن به‌طورعملی به­ کارش می‌­آید؟ و ویراستار در مقام نویسنده چه میزان در کاربست تجربه‌­ها و آموخته‌هایش موفق می­‌شود؟

ادامه دارد ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۴ ، ۰۰:۰۱
پروین شیربیشه
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ

ترانه‌ای در راه

شعری امید بخش که روزی زیر لب خواندم و در همان حال سروده شد

دست در گردن هم تا هجوم اشعار 
  
از رکود دیروز تا عروج اعصار


دست در گردن هم تا طلوع خورشید 

از کویر خواهش تا ستیغ توحید

                                                   @@@
 
ما کبوتر بودیم یا که چون نیلوفر

 راهی جاده نور یا خفته در بستر


ما صنوبر بودیم یا که چون ماهی‌ها

همدم باد شمال یا اسیر دریا

                                              @@@
 
دیدگان بر دریا پاها در صحرا  

         دست‌ها تا خورشید در پی فرداها

گوش بر دل تا کی در زند باد صبا   

      نقش غم را شسته برهاند دل را

                                            @@@

                                    

                            بس کن این همهمه را بشکن این آینه را

                            باز کن پنجره را پاره کن فاصله را

1379 یا 1380
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۵
پروین شیربیشه