بالهای نوشتنت را باز کن!
آیا میتوان پرواز کرد، بدون پریدن و باز کردن بالها ؟
همانطور که بدون پریدن و باز کردن بالها نمیتوان پرواز کرد، بدون پریدن به یکباره در نوشتن و باز کردن بالهای نوشتن نمیتوان نوشت. شاید کسانی که مشکل «ناتوانی در نوشتن» و «انسداد نوشتن» را تجربه کردهاند، بهتر از هر کسی بتوانند این موضوع را درک کنند.
آیا بالهای نوشتنت را باز کردهای؟
وقتی میخواهی بنویسی و نمی توانی، از خودت یک سؤال ساده بپرس: «آیا بالهای نوشتنم را باز کردهام؟»
شاید بپرسی این که گفتی، یعنی چه؟
۱. آیا موقع نوشتن، نگران قضاوت اطرافیانت هستی؟ اینکه یک روز بالاخره نوشتهات را میخوانند و چه فکری در مورد تو میکنند؟
۲. آیا موقع نوشتن، نگران عدم تأیید یا سانسور نوشته خود توسط مراجع قانونی هستی؟ بسیاری از افراد تازهکار و غیر حرفهای که صاحب دیدگاههای خاصی نیستند و چیز چندانی هم تا به حال ننوشتهاند، از این موضوع واهمه شدیدی دارند!
۳. آیا موقع نوشتن، نگران استقبال مخاطبان و خوانده شدن نوشته خود هستی؟
۴. آیا موقع نوشتن، نگران کیفیت ادبی و هنری نوشته خود هستی؟ بسیاری از افراد تازهکار گمان میکنند اولین نوشتههای آنها باید شاهکار از آب در بیاید. احتمالاً سری به تاریخ ادبیات ایران و جهان نزدهاند!
۵. آیا موقع نوشتن، نگران فروش اثر خود یا به سرقت رفتن آن هستی؟ بسیاری از افراد فکر میکنند نوشته آنها باید در تیراژ بالا چاپ شود و به فروش آنچنانی برسد. برخی گمان میکنند جامعه ادبی منتظر به اتمام رسیدن نوشته آنهاست و بسیاری از افراد در کمین نشستهاند تا از نوشته آنها به نفع خود استفاده کنند.
و ... .
چنین پندارهایی، بال نوشتن تو را میبندند و اصلاً به تو اجازه نمیدهند شروع به نوشتن کنی. درحالیکه اول از همه باید شروع به نوشتن کنی. زیاد بنویسی و بخوانی و ... تا بتوانی پرواز کردن در آسمان کلمات و متن را بیاموزی.
عوامل و افکار دیگری که بالهای نوشتن ما را میبندند
۱. بنویسم، خُب که چی؟
۲. هیچ برنامهای برای نوشتن و ادامه مسیر نداشتن
۳. از نوشتن که به نون و آبی نمیرسم!
۴. نوشتههای من خوب نیستند و ارزشی ندارند! از کجا بفهمم خوب هستند؟
۵. ضعف اعتماد به نفس و عزت نفس: آیا اصلاً من یک نویسنده هستم؟ آیا اصلاً من میتوانم از پس نوشتن بربیایم؟
۶. کمبود اطلاعات و حرفی برای گفتن
۷. بیارزش دانستن حرف و نظر خود
۸. فقط خیالبافی درباره نوشتن / عدم عملگرایی و پشتکار
۹. ترس از دیگران، و واکنشها و نظرات آنها (اطرافیان، استاد و معلم، ناشر و سردبیر، دوستان و همکاران و مخاطبان)
۱۰. نتیجه کار از خود کار مهمتره! ترس از کیفیت نتیجه و عمل نکردن
با بالهای بسته نمیتوانی بنویسی!
مطمئن باش! هزار سال هم بگذرد تا بالهایت را باز نکنی، نمیتوانی بنویسی و از نوشتن لذت ببری. نویسنده کسی است که اولاً از نوشتن لذت میبرد و به خاطر همین به نوشتن ادامه میدهد. اگر نوشتن برای تو کار زجرآوری است، معلوم است که هنوز بالهایت را کامل باز نکردهای و رها نشدهای.
اول رها شو و بعد بنویس!
رها باش! رها کن! تا بتوانی بنویسی.
- از فکر دیگران: دیگران سر کار خودشان هستند و با تو کاری ندارند. این تو هستی که آنها را بزرگ کردهای و از آنها برای خودت دیو ساختهای. آنها فقط یک سر و دو گوش هستند. مانند خودِ تو که یک سر و دو تا گوش داری!
- از فکر کیفیت: تو باید بنویسی، تو باید بد بنویسی، تو باید آنقدر بنویسی تا نوشتن را بیاموزی. کیفیت در ابتدای مسیر اصلاً اهمیتی ندارد. فقط بنویس!
- از فکر شهرت: ابتدای کار هیچ کس تو را نمیشناسد. پس راحت باش و کار خودت را بکن. بعداً میتوانی مشقها و تمرینهایت را با لبخند و شادمانی به دیگران نشان دهی!
- از فکر موفقیت: بارها شکست را تجربه میکنیم تا به موفقیت برسیم. این قانون زندگی در نوشتن هم صادق است! مگر زندگی نکردهای؟!
حالا فهمیدی منظورم از باز کردن بالها چه بود؟
پس، همین لحظه بالهایت را برای نوشتن باز کن. یک لیوان آب گوارا بنوش، یک کاغذ سفید بردار و شروع به نوشتن کن. اولین کلمهای که به ذهنت میآید. بنویس بدون هدف، بدون فکر کردن به نتیجه، بدون فکر کردن به دیگران و نظراتشان، بدون فکر کردن به جایگاه خودت. فقط بنویس و از نوشتن لذت ببر!