درسهایی از ویرایشگری برای نوشتن (بخش دوم)
... البته این اتفاق خوب، این عزم جزم شدن برای ساده و درستنویسی، علاوهبر ویرایش، جاهای دیگری نیز ممکن است رخ دهد. مثلاً زمانیکه یک نوشتهی خوب میخوانی. نوشتهای که به ویرایش چندانی (چه افزودن، چه کاستن و چه تصحیح و تغییر) نیاز ندارد! زمانیکه کار دشوار و پر زحمتِ خواندنِ نوشتههای پیشا-ویراسته، و ویرایش نوشتههایی به قلمهای متفاوت را انجام داده باشی، چنین متنی بهراحتی قابلتشخیص است. وقتی چند خط از آن را میخوانی، بوی خوب وضوح و صراحت متن به مشام جانت میرسد! شاید اینجا فقط در نقش یک خواننده به متن بپردازی، اما نویسنده را به خاطر بینیازی متن نگارش شدهاش به ویرایش، در دل تحسین میکنی.
خوانندهی ویراستار همانزمان دوست دارد خودش دست به قلم شود و چیزی بنویسد. فرقی نمیکند چه چیزی! و در چه گونهای! حتی دوست دارد نامهای بنویسد و از نویسندهی متن خوبی که چند دقیقه پیش مشغول خواندنش بود، صمیمانه تشکر کند و بگوید از طرز نوشتنش چه چیزهای زیادی آموخته است!
ادامه دارد ...