به نامِ خُدا / پرنویسا

پرنویسا: وبلاگ پروین شیرِبیشه

به نامِ خُدا / پرنویسا

پرنویسا: وبلاگ پروین شیرِبیشه

به نامِ خُدا / پرنویسا

به وبلاگ پرنویسا خوش آمدید
هر نوشته‌ای برای خواندن متولد می‌شود

«نوشتن» کسب و کارِ من است!
در این وبلاگ،
نمونه‌هایی از ثبت اندیشه‌ و احساسم را
بیشتر به صورت «درباره‌نویسی» و «شعر» بیان می‌کنم.

سپاسگزارم که آنها را با ذکر نام این وبلاگ با خوانندگان دیگر به اشتراک می‌گذارید

۴۹ مطلب با موضوع «درباره خیلی چیزها :: شعرهایم» ثبت شده است

سه شنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۷ ق.ظ

گل‌هایی که در سیاهی می‌شکفند ...

در سیاهی می‌شکفند، 

گل‌هایی که تماشای تلألوی شاد کوچکشان به دنیایی می‌ارزد.

بر بستر خاک نشسته، مسافر آسمانت می‌کنند، 

گل‌هایی که در سیاهی می‌شکفند.

آن درخشش‌های کوچکی که دنیا را به درون دریچه‌های پاک و بی‌آلایش خود جذب می‌کنند.

 17/مرداد/87

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۷
پروین شیربیشه
دوشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۶ ب.ظ

تعالی

خاری در بیابان وحشت

چون کوهی خاموش در نجوا با خویش

پاره­‌سنگی با عمر چند میلیون ساله

 

دستهایت را به آن صخره­‌ی بی­‌پژواک تپه‌­های دور بسپار

دلت را به آن شقایق وحشی متروک

 و چشمانت را به قافله­‌ای که هیچگاه به مقصد نرسید

راستی حرف‌های نگفته‌ات را نیز به نامه‌های گمشده و پیام‌های نرسیده بسپار

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۶
پروین شیربیشه
يكشنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۷ ب.ظ

سرودی برای شب بیداران

پنجره را باز کن

تا شب شبی مهمانِ اتاقت شود

«حجمِ غمناکِ» وجودت را فراگیرد و تو را نشئه سازد

یک شب بیدار بمان بخاطرِ خدا

و شعر بخوان باز هم بخاطرِ خدا

که من مشتاق شنیدن صدای نفس‌های گرمِ توام

نفست همیشه گرم باد

و سرت سبز و سلامت باد!

1379

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۷
پروین شیربیشه
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۲ ب.ظ

درباره­‌ی صُلح About Peace

روزی در میانه‌ی درس و بحث، از «صُلح» گفتند، و من «او» را در خیالم دیدم و برایش سرودم:


صُلح

چه سرزمین سرسبزی که خوابت را بارها دیده‌ام

چه فصلِ پُر برکتی که سال‌ها به انتظارت نشسته‌ام

چه آوازِ زیبایی که گرچه همه‌ات را از بر نبوده‌ام، اما لحنت را همیشه در دلم تکرار و زمزمه می‌کرده‌ام

آه !

به‌به !

صُلح چقدر زیبایی !

چه چشم‌اندازِ دوست داشتنی‌ای 

چه گرما و خُنکای مطبوعی داری

چه جاذبه‌ای !

صُلح جان، مرتع­ هایت چقدر پُرپُشت هستند

صُلح جان، رودخانه‌هایت چقدر پُرآب و خروشان هستند

صُلح جان، دشت‌هایت چقدر زیرِ آسمان تلألو دارند مثل مخمل

                سایه­‌ی زیرِ درختانت چقدر برای آرام گرفتن امن هستند

                گُل‌هایت چقدر خوشبو هستند

صُلح، نامت چقدر آسمانی است !

صُلح، چقدر به انتظارِ آمدنت پیر شدم ، من که کودکی خُرد بودم !

می‌دانم روزی خواهی آمد و به جای فرشِ قرمز زیرِ پا، خودت زمین را سبز و نارنجی خواهی کرد.

روزی می‌آیی

می‌دانم

هرچند شاید دیگر نباشم که به پیشوازت بیایم.

اما هرجا که باشم، حتی زیرِ تلّی از خاک،  به آمدنت، به رویِ زیبایت لبخند می‌زنم !  :)

زیرا تو عزیزترین میهمانِ موعودِ  بشر خواهی بود !

تو بی‌شک خودِ بهشتی !

تو بی‌شک معنا، ترجمان، تعبیر و تفسیر ِبهشتی ! 

بهشتِ اول، بهشتِ موعود، بهشتِ آخِر !

91/9/12

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۲
پروین شیربیشه
شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ

کار زار

مفرّی نیست

حتا نمی‌توان فریاد زد

در حنجره­‌ام، گرد و خاک اسبان تندروی نظامیان شتابکار نشسته

و در رگ‌هایم، رخوت علف‌های صبور بیابان‌های بی‌پایان رسوخ کرده

 

پرنده­‌ها

بال‌هایتان را بگشایید و پرواز کنید

وقتی اوج گرفتید، از من نیز یاد کنید

که در این دره‌ی ژرف زندگی، بی‌نصیبم از بال و پر و پرواز

چرا که بال‌هایم کابوس زده­‌اند

پرهایم رویایی‌­اند

و پروازم چیزی نیست جز پرت شدن از تخت‌خواب.


 زمستان 1380

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۰۰:۰۰
پروین شیربیشه
چهارشنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۱ ب.ظ

شعری برای شاعران

و شاعران

این سرایندگانِ کوچک در این خاکدانِ بزرگ


پروازی باید تا بیکران‌ها را دیدن

سفری شاید تا بی‌نهایت‌ها را کاویدن


واژه­‌ها را رها کردن

و به دنبال کلمات در این پهنه­‌ی نامتناهی دویدن

رازها را همه حلاج­‌وار در گوش باد نجوا کردن و خود تنها بر سرِ دار رفتن

@@@

 و شاعران

این غزل‌خوانانِ بزرگ در این صحنه‌ی کوچک


مرگ را زندگی کردن

و زندگی را لحظه لحظه سرودن


پالودن

خویش را در حوض زمان پالودن

و رها چون کاه در دستانِ خنکِ باد


و باران را آوازی در گوشِ تنهایی خواندن

1379

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۱
پروین شیربیشه
سه شنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۵۶ ب.ظ

تو فرصت من‌ی، آخرین فرصت!

و تو فرصت تازه شدن من‌ی

تو تازه‌­ای

تو سرزمین موعود من

بازگشتگاه زیبای من‌ی

تو رستنگاه من‌ی

تو پیمان معهود من‌ی

تو یگانه معبود من‌ی

تو فرصت دیگری

تو همه‌­ی بخشایش و امید من‌ی

تو یار دیرین من‌ی که ازل را به خاطرم می­‌آوری و امید را

تو را از ازل به یاد دارم، با این‌همه تو تازه‌ترین‌ی

تو پیوسته جاری هستی. در همه جا، در همه چیز

در رگ و پی من

در رگ و پی کهکشان

تو تعبیر لحظه لحظه­‌ی زندگی من، رویاهای من، آرزوهای من‌ی

تو دلیل لحظه لحظه‌­ی زندگی من، رویاهای من، آرزوهای من‌ی

تو تعبیر امیدواری جهانی برای تازه­ شدن

تو دلیل امیدواری جهانی برای تازه­ شدن

برای نیکو شدن

تو فرصت دیگری برای بخشایش، برای امیدواری، برای همه چیز

86/9/21

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۵۶
پروین شیربیشه
يكشنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۵، ۱۱:۴۵ ب.ظ

شعر تذکار

«به یاد آوردن، نه یاد گرفتن» سقراط

 

باران را به یاد داری؟

کاسه‌­های پر از آب باران را چطور؟

و دستان پر از اندوه خود را ؟!

 

به یاد بیاور که آفتاب دریا را خشک نمی‌­کند

و باران اقیانوس را لبریز نمی‌­سازد

به یاد بیاور که امروز تنهایی و فردا نیز

به یاد بیاور که شاخه­‌ها چگونه زیر پای تو شکستند

و گل‌­ها از تند باد خشمت پر پر شدند

 

دستانت را به آسمان برسان

تا مبادا پاهایت تو را تا گور خاموش مرگ ببرند

و پشت سر، سیلی عزادار آشفته­‌سر تو را همراهی کنند

 

آینه به چه کارت آید؟

تو را نظاره­‌ی چاله­‌آب­‌ها بس است

تو را ترنّم محزون باران پاییزی بس است

برخیز و از اینجا تا ابدیت بدو ... 

1379-80

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۵ ، ۲۳:۴۵
پروین شیربیشه
شنبه, ۱ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ب.ظ

ترانه‌ای در راه

شعری امید بخش که روزی زیر لب خواندم و در همان حال سروده شد

دست در گردن هم تا هجوم اشعار 
  
از رکود دیروز تا عروج اعصار


دست در گردن هم تا طلوع خورشید 

از کویر خواهش تا ستیغ توحید

                                                   @@@
 
ما کبوتر بودیم یا که چون نیلوفر

 راهی جاده نور یا خفته در بستر


ما صنوبر بودیم یا که چون ماهی‌ها

همدم باد شمال یا اسیر دریا

                                              @@@
 
دیدگان بر دریا پاها در صحرا  

         دست‌ها تا خورشید در پی فرداها

گوش بر دل تا کی در زند باد صبا   

      نقش غم را شسته برهاند دل را

                                            @@@

                                    

                            بس کن این همهمه را بشکن این آینه را

                            باز کن پنجره را پاره کن فاصله را

1379 یا 1380
۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۴ ، ۲۳:۲۵
پروین شیربیشه