شنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۵، ۱۲:۰۰ ق.ظ
کار زار
مفرّی نیست
حتا نمیتوان فریاد زد
در حنجرهام، گرد و خاک اسبان تندروی نظامیان شتابکار نشسته
و در رگهایم، رخوت علفهای صبور بیابانهای بیپایان رسوخ کرده
پرندهها
بالهایتان را بگشایید و پرواز کنید
وقتی اوج گرفتید، از من نیز یاد کنید
که در این درهی ژرف زندگی، بینصیبم از بال و پر و پرواز
چرا که بالهایم کابوس زدهاند
پرهایم رویاییاند
و پروازم چیزی نیست جز پرت شدن از تختخواب.
زمستان 1380
۹۵/۰۱/۰۷