دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۴۸ ق.ظ
کودکی
میلادم با چشمکِ ستارهای آغاز شد
و به یاد دارم که من چهسان، مسافرِ گمشدهی بازیهای کودکانهام بودم
آن دویدنها و افتادنها، و پاهای همیشه کبود از زمینخوردنها
آن دوستانِ نهچندان خیالیِ تنهایی
و ملودیهای ساختگی
و داستانهای باور نکردنی
ارتش منظم دکمهها و چوب کبریتها و گیرهها
مورچههای سوار بر برگقایقها
جوجهها و جوجهاردکهایی که لباس عروسک میپوشاندم
آزارِ نیش زنبور
آن برزخِ میانِ خطا و تنبیه
آن لذت نامتناهی راه رفتن روی خط آهن
و ترسها
و سؤالها، سؤالهای بدون جواب
آن زمزمههای کوچک، آن شوقهای بزرگ
۹۵/۰۴/۱۴