چرا یادداشت روزانه مینویسم؟
پروردگارا من به نوشتن یادداشت روزانه سخت نیازمندم!
تصور یک روز بدون نوشتن، بدون یادداشت روزانه کلافه کننده است. ولی ما که اهل نوشتنیم، چنین روزهایی هم در تقویم زندگیمان داریم. روزهایی که از صبح زود باید برای کاری بیرون برویم، خرید کنیم و عصر یا شب خسته به خانه بیاییم. مخصوصاً اگر آن روز پر از حرف باشیم و نتوانیم به خاطر کمبود وقت یا از فرط خستگی چیزی بنویسیم.
فردای آن روز، روز خاصی است. روزی که بدون معطلی به نوشتن یادداشت روزانه پناه میبریم. مینویسیم و مینویسیم و باز هم میخواهیم بنویسیم. مانند تشنهای گرفتار عطش که هر چه آب مینوشد، باز هم میخواهد بنوشد.
نوشتن چنین چیزی است. برای کسی که اهلش میشود! مانند آب برای تشنه.
هفته پیش یکی از این روزها را تجربه کردم. روزی که فردایش یادداشت روزانهام را این طور آغاز کردم: پروردگارا، من به نوشتن یادداشت روزانه سخت نیازمندم! مانند جمله موسی پیامبر در (آیه ۲۴ قصص): پروردگارا، من به آن نعمتی که به سویم میفرستی، سخت نیازمندم!
و خدا موهبت نوشتن را در زندگیام به من بخشید.
اگر نوشتن نبود و بالهای نوشتنم باز نمیشد، ... .
اگر بالهای نوشتنم را باز نمیکردم، نمیدانم الان کجا بودم؟ چگونه بودم؟ و داشتم در عالم چه کار میکردم؟
نوشتن با وجود انسان سر و کار دارد. تصور انسان - این موجود آگاه از وجود خویش - بدون نوشتن دشوار و حتیناممکن است. اینکه انسان باشی، به وجود خودت آگاه باشی، ذاتاً دچار نسیان و فراموشی بشوی و نوشتن نباشد!
روز قلم، ۱۴ تیر ۹۹